فیلم های تاریخی سینما
ژانر تاریخی، زمانی ژانری پر طرفدار بود و روایت دوری و وصال آدمها در دل اتفاقات مهم تاریخی، مخاطبان سینما را روانهی سالنها میکرد تا قدری از تماشای قدرت آدمی در جدال با مشکلات بزرگ تاریخی و تماشای تلاش آنها برای گذر از بحرانها، لذت ببرد و مشکلات خود را فراموش کند و دمی از جهان بیرون از سالن سینما کنده شود. حال مدتها از آن زمان گذشته و امروزه مخاطبان با غرق کردن خود در جهان فانتزی ابرقهرمانها و تماشای قدرتهای فرازمینی ایشان، قهرمانهای خود را برمیگزینند و کمتر کسی برای تماشای آدمی از پوست و گوشت و خون و برخوردار از احساسات انسانی که فقط نیروهای زمینی خود را در برابر سیل مشکلات دارد، پولی خرج میکند. در این لیست 22 فیلم مهم تاریخی بررسی شدهاند.
بهترین فیلمهای تاریخی قرن 21 که باید ببینید
اما قبل از رسیدن به فیلمها باید یک موضوع روشن شود: آیا هر فیلمی که به واقعهای تاریخی اشاره داشته باشد را میتوان ذیل ژانر تاریخی در نظر بگیریم؟ به لحاظ تئوریک میتوان چنین کرد و هر فیلمی که داستان آن حتی در همین سال گذشته بگذرد، تاریخی است اما اگر قرار باشد محدودهی ژانر تاریخی را این قدر بدون محدودیت در نظر بگیریم پس هر فیلمی اساسا تاریخی است مگر آنها که داستانشان در آینده میگذرد یا در فضایی فانتزی سیر میکنند. پس یک محدودیت برای خود در نظر گرفتیم و آثاری را انتخاب کردیم که قصهی آنها حداقل به بیش از صد سال گذشته اشاره داشته باشد. بنابراین فیلمهایی که با اشاره به جنگهای جهانی دوم یا جنگ ویتنام و غیره ساخته شدهاند، جایی در این لیست ندارند؛ ضمن اینکه میتوان آنها را ذیل ژانر جنگی هم طبقهبندی کرد و در لیست دیگری به بررسی آنها پرداخت.
از آن سو فیلمهایی مانند فیلمهای وسترن یا نوسفراتو (nosferatu) اثر درخشان فردریش ویلهلم مورنائو که داستان آنها در گذشتهی دور میگذرد اما به شکل واضحی ذیل ژانر دیگری (در اینجا ترسناک) قرار دارند، تاریخی به حساب نمیآیند. برای دور شدن از چنین سوتفاهمی دربارهی بسیاری از فیلمها، توضیح یک نکتهی دیگر ضروری است: همواره فیلمهایی را تاریخی میدانیم که عنصر تاریخ چه به لحاظ شمایل شناسی و چه به لحاظ سندیت تاریخی در سیر روابط علت و معلولی، در تار و پود آن داستان تأثیر گذاشته باشد. یعنی اگر آن دوران تاریخی را حذف کنیم، کل فیلم بیمعنا شود و موجودیتش زیر سو?ال برود. به عبارت دیگر اگر داستان فیلم در قرن 19 میگذرد اما تکنولوژی مدرن یا وسایلی مانند ماشین زمان در آن وجود دارد، نمی تواند فیلمی تاریخی به حساب بیاید. پس اگر داستان فیلمی مثلا در انگلستان و در عصر ملکهی ویکتوریا میگذرد، دکور، لباسها و تکنولوژی مورد استفادهی افراد باید مربوط به همان دوران باشد. گرچه سینما مانند هر هنر قصه گوی دیگری خود را ملزم به رعایت مو به موی تاریخ نمیداند اما حفظ حداقلهایی برای دوری جستن از مرزهای ژانرهای دیگر حتما باید وجود داشته باشد.
طبعا در این لیست که با نگاهی به تمام تاریخ سینما نوشته شده، فیلمهای مهمی از عصر صامت سینما هم به چشم میخورد؛ از دورههایی مهم مانند اکسپرسیونیسم فرانسه یا آغاز سکل گیری سینمای کلاسیک در آمریکا. همین طور فیلمهایی از کشورهای مختلف؛ از ژاپن گرفته تا شوروی و چین و آمریکا.
22. گلادیاتور (Gladiator)
فیلم گلادیاتور
کارگردان: ریدلی اسکات
بازیگران: راسل کرو، واکین فینیکس و اولیور رید
محصول: 2000، آمریکا و انگلستان
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.5 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 77?
ریدلی اسکات کمتر فیلمی ساخته که مخاطب پس از تماشای آن احساس خستگی کند و تصور کند وقت خود را هدر داده است. اما شاید گلادیاتور را بتوان جذابترین فیلم او به حساب آورد؛ چرا که داستانی پر فراز و فرود و شخصیتهایی یکه دارد که برای هر مخاطبی، با هر سلیقهای مناسب است و میتواند از آن لذت ببرد.
داستان گلادیاتور ربطی به واقعیت ندارد اما آنچه که روایت این جنگسالار باستانی را برای مخاطب امروز جذاب میکند، داستان سرراست و گیرای آن است. داستان مردی که بزرگترین مشکلات هستی هم کمر او را خم نمیکند و عشق بیپایان او به خانوادهاش انگیزهی وی را برای گرفتن انتقام و برقراری عدالت در کشورش افزایش میدهد. در چنین شرایطی تقابل میان خیر و شر از جنبههای شخصی فراتر میرود و به سرنوشت یک ملت دربند گره میخورد.
حضور راسل کرو در قالب نقش اصلی و واکین فینیکس در نقش شخصیت شرور فیلم، تماشای فیلم را لذتبخش میکند اما ریدلی اسکات هم خوب میداند چگونه از بازیگران مهمش در مقابل دوربین استفاده کند. تقابل این دو در میدان نبرد کلوسئوم بهترین قسمت فیلم را میسازد و این سکانس امروزه به سکانسی نمادین در سینمای قرن حاضر تبدیل شده است.
علاوه بر تمام موفقیتهای فیلم، گلادیاتور موفق شد یک ژانر مرده را دوباره احیا کند؛ ژانری موسوم به «شمشیر و صندل» که در دوران سینمای کلاسیک آمریکا جایی ثابت میان تولیدات عظیم هالیوودی داشت و امروز کمتر خبری از آن میان فیلمها است. گرچه ممکن است این نام به گوش شما ناآشنا به نظر برسد ولی قطعا چندتایی از آنها را دیدهاید. ژانر شمشیر و صندل اشاره به فیلمهایی دارد که قهرمانان آن صندل به پا میکنند و در میدان نبرد شمشیر به دست میگیرند و داستان آن هم در دورههای تاریخی باستانی میگذرد؛ این سینما به همین سادگی قابل شناسایی است. به عنوان نمونه فیلم تروی (troy) هم در همین دسته قرار میگیرد.
دیگر سکانس ماندگار فیلم توصیف قهرمان داستان از خانهی خود است. جایی که همسر و فرزندش در آن زندگی میکردند و مانند گندمزاری در دل یک باد فرحبخش در ذهن شخصیت اصلی ثبت شده است. البته نباید از موسیقی درخشان هانس زیمر به این راحتی گذشت. موسقی متنی که مخاطب را دستخوش احساسات خواهد کرد.
«پس از پیروزی ارتش ژنرال ماکسیموس در برابر هجومیان، پادشاه روم باستان او را به حضور میپذیرد تا نکتهی مهمی را بازگو کند. پادشاه ماکسیموس را به عنوان جانشین خود انتخاب میکند چرا که به فرزند خود اعتمادی ندارد اما فرزند پسر پادشاه از نقشهی پدر باخبر میشود و بعد از درگذشت پدرش دستور دستگیری ماکسیموس را صادر میکند. حال او باید مانند یک گلادیاتور در میدان مبارزه برای حفظ جان خود تلاش کند …»
21. لینکلن (Lincoln)
فیلم قهرمان
کارگردان: استیون اسپیلبرگ
بازیگران: دنیل دی لوییس، تامی لی جونز و سالی فیلد
محصول: 2012، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.3 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 89?
استیون اسپیلبرگ، چندتایی از اتفاقات مهم تاریخی را تبدیل به فیلم کرده است. از فیلم نجات سرباز رایان (saving private ryan) و فهرست شیندلر (schindler’s list) که به وقایع جنگ دوم جهانی میپردازد تا فیلم آمیستاد (Amistad) که به قرن نوزدهم و دوران فرستادن بردهها از آفاریقا به آمریکا اختصاص دارد. اما فیلمهای جنگی او بنا به همان دلیل اعلام شده در مقدمه حذف شد و آمیستاد هم در مقایسه با لینکلن فیلم خوبی نیست.
استیون اسپیلبرگ تصویری عارفمسلک از آبراهام لینکلن ارائه داده و دنیل دی لوییس در نقش این مهمترین رییس جمهور آمریکا خوش درخشیده است. لینکلن این فیلم همانقدر که در خلوت خود مانند مرشد و پیر دیری به کمال رسیده زندگی میکند در صحنهی سیاست اهل عمل است و برای رسیدن به نتیجهی مطلوب به دنبال بهترین راه میگردد و گاهی برای رسیدن به دستاوردهای بزرگ، دست به معاملات کوچک هم میزند.
دستاورد او در عرصه سیاسی و اجتماعی آنقدر درخشان است که اسپیلبرگ به عنوان فیلمسازی مو?من به ارزشهای کشورش حتما در دوران فیلمسازی خود سراغ او برود. میدانیم که لینکلن رهبر کشور آمریکا در یکی از سختترین دوران خود بوده است. از طرفی جنگ داخلی در جریان است و ایالتهای کنفدرات جنوبی به دنبال جدایی و تجزیه طلبی هستند و از سوی دیگر آبراهام لینکلن تلاش دارد تا هر طور شده قانون ضد بردهداری را به تصویب برساند.
چنین فضایی جان میدهد برای ساختن فیلمی که قهرمانش همچون پادشاهی باستانی هم در صحنهی سیاست میتازد و هم به سربازانش انگیزهی نبرد جانانه میدهد، اما اسپیلبرگ از این تصویر دور شده و سعی کرده درونیات این مرد را بکاود. خلوتهای او مهمترین قسمتهای فیلم را میسازد و قامت خمیدهای که بازیگر به وی بخشیده مکمل همین نگاه اسپیلبرگ به قهرمان داستانش شده است؛ یعنی همان عارف مهربان و بخشنده.
برگ برندهی اصلی فیلم بدون شک بازی دنیل دی لوییس در نقش آبراهام لینکلن است. لوییس یکی از بهترین بازیهای عمر خود و همچنین یکی از بهترین بازیهای قرن جدید را در همین فیلم ارائه داده است اما این قضیه زمانی مهم میشود که بدانیم فیلم آنچنان بر محور شخصیت اصلی خود میگردد و بر آن متمرکز است که فقط کافی است کمی پای بازیگر بلغزد تا لینکلن در این جایگاه نباشد؛ حتی اگر دیگر عوامل فیلم کار خود را به شکلی عالی انجام دهند.
«جنگ داخلی آمریکا به شکلی کاملا خونین ادامه دارد. در این میان آبراهام لینکولن، رییس جمهور آمریکا در تلاش است تا هم سر و سامانی به وضعیت جنگ بدهد و هم بالاخره اصلاحیه قانون بردهداری را به تصویب برساند و این عمل را برای همیشه حذف کند. اما او برای اینکار نیاز به متحدانی دارد …»
20. قهرمان (Hero)
فیلم قهرمان
کارگردان: ژانگ ییمو
بازیگران: جت لی، تونی لئونگ و ژانگ زی یی
محصول: 2002، چین
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.9 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 94?
سینمای چین در هزارهی جدید بسیار مدیون این فیلم ژانگ ییمو است. چرا که هم سینمای این کشور را در دنیا مطرح کرد، هم بازیگران آن به شهرتی جهانی رسیدند و هم خود کارگردان توانست وارد جهان بزرگان سینما شود. در پایان سال هم توانست نامزدی جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را از آن خود کند و اعتباری افزون به دست بیاورد. فیلم قهرمان در گیشه جهانی هم موفق بود و بسیاری از مخاطبان از سرتاسر دنیا را به سینماها کشاند.
شاید این سو?ال پیش بیاید که این فیلم همانقدر به ژانر تاریخی تعلق دارد که به ژانر فانتزی و نیروهای قهرمانان داستان هیچ ارتباطی با نیروهای طبیعی انسانی ندارد. پس نمیتواند وارد چنین لیستی بشود. سو?ال مهمی است اما میتوان آن را اینگونه پاسخ داد که برخلاف فیلمهای ابرقهرمانی امروز، این نیروها از جنبهای افسانهای سرچشمه میگیرد و ریشه در افسانهها و باورهای مردم آن ینگهی دنیا دارد و ارتباطی تنگاتنگ با تاریخ سرزمین چین دارد.
اما فیلمساز در همین فضای فانتزی نمیماند و داستان جدال و افتخار و وفاداری و خیانت خود را به واقعهای تاریخی پیوند میزند که شاید بتوان آن را به پیدایش ملت و فرهنگی به نام چین پیوند زد. روزگاری که ملل مختلف آن جا بالاخره از دوران خونریزی و جنگهای داخلی گذشتند و تبدیل به ملتی واحد، زیر نظر امپراطوری واحد رسیدند. اما ژانگ ییمو به روایت تاریخ هم بسنده نمیکند و فراتر میرود.
در سینمای او آدمی و تصمیماتش مهمتر از هر چیز دیگری است و او است که در مرکز توجه قرار دارد. مهم نیست که داستان در کجا یا در چه زمانی و نزدیک به کدام واقعهی تاریخی اتفاق میافتد، آنچه که برای او در اینجا مهم است، انسان و سرنوشت او است و زندگی کردن با عواقب تصمیاتش در زندگی.
میتوان فیلم قهرمان را به لحاظ ژانر شناسی منتسب به فیلمهای کونگ فویی/ فانتزی هم دانست. فیلمهایی که در آنها فنون رزمی چینی با اغراق نمایش داده میشود و قهرمانان داستان در حین مبارزه، گویی مشغول رقصیدن هستند. دوربین فیلمساز هم مانند کسی که از رقص، رقصندهی ماهری لذت میبرد مدام دور آنها میگردد و هر کدام را به دیدهی تحسین مینگرد.
جت لی با این فیلم وارد معبد بزرگان سینمای رزمی و اکشن شد. البته تصور میکنم نقش آفرینی او در این فیلم هنوز هم بهترین بازی او است و نزدیک شدنش به هالیوود به لحاظ هنر بازیگری چندان کمکی به وی نکرد.
«امپراطور چین دشمنان زیادی دارد. به همین دلیل هیچ ملاقات کنندهای اجازه ندارد به او نزدیک شود. هر کس که به ملاقات وی میرود باید در صد قدمی امپراطور بنشیند. اما او استثنایی برای کسی گذاشته که بتواند 3 دشمن اصلی او را به قتل برساند. این 3 دشمن جنگاورانی پر قدرت هستند که هر کدام در منطقهی مختلفی زندگی میکند و کسی را یارای برابری با ایشان نیست. روزی کسی به دربار امپراطور وارد میشود، با این ادعا که هر 3 فرد را کشته است …»
19. همیلتون (Hamilton)
فیلم همیلتون
کارگردان: توماس کیل
بازیگران: لین مانوئل میراندا، آنتونی راموس و دیوید دیکس
محصول: 2020، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 8.4 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 97?
شاید حضور فیلمی که از نمایشی بر صحنهی برادوی فیلمبرداری شده، آن هم در میان بهترین فیلمهای تاریخی تمام دوران، کمی عجیب برسد. اما باور بفرمایید پس از تماشای فیلم هیچ جایگاه دیگری جز این به ذهن شما هم نخواهد رسید. تئاتر موزیکال همیلتون روایت درخشانی برای تعریف کردن دارد و آن بازگویی زندگی پدران بنیانگذار جامعه آمریکا در حین و پس از نبردهای استقلال علیه انگلستان با تمرکز بر شخصیتی درخشان به نام الکساندر همیلتون است که به دلیل نداشتن خانوادهای سرشناس نام او همواره بعد از دیگران ذکر شده و این در حالی است که نقش او در ساختن آمریکای امروزی بیش از بسیاری از چهرههای سرشناس دیگر بوده است.
سازندهی اصلی اثر را باید لین مانوئل میراندا دانست. او هم نویسندهی اثر است و هم ترانهها را نوشته و هم دستی در کارگردانی نمایش بر صحنه داشته و توماس کیل فقط کارگردان نسخهی سینمایی آن بوده و تصاویر را بر صحنه ثبت کرده است. همیلتون خیلی سریع تبدیل به پدیدهای همه گیر شد و به فرهنگ عامه راه یافت. تصویری که سازندگان اثر از زندگی مردم آمریکا در آن زمان ارائه میدهند به شکلی دلنشین ترسیم شده و تراژدیهای زندگی همیلتون کیفیتی مانند تراژدیهای آثار دیزنی پیدا کرده است. پس میتوان گفت که با یک داستان پریان در دل یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ بشریت روبهرو هستیم. موسیقی معرکه، اشعار دلفریب، روابط حساب شده، آدمهایی ملموس، همه و همه به فیلم کمک کرده تا در چنین جایگاهی باشد. البته فیلم همیلتون نکتهی جذاب دیگری هم دارد و آن به طنز درجه یکی برمیگردد که هم نویسندهی اثر به خوبی پرداختش کرده و هم بازیگران توانستهاند آن را به خوبی از کار دربیاورند.
نمایش همیلتون نمایشی بسیار موفق بر صحنهی برادوی بود و فقط دوران همه گیری کرونا میتوانست باعث شود تا رکورد هر چه اجرا در سراسر آمریکا است را نشکند. اما چه خوب که سازندگان ظرفیت سینمایی تصویرگری نمایش را درک کردند و نسخهای مناسب سالنهای سینما و صفحهی تلویزیون از آن ساختند تا من و شما هم از این نمایش دلفریب و درخشان لذت ببریم. داستانی که هم روایت عاشقانهاش دست کمی از بهترین عاشقانههای تاریخ ندارد و هم پیچیدگیهای سیاسیاش فیلمهای مهم سیاسی را یادآور میشود و البته طنز زیبایی که در سرتاسر فیلم جاری است و لبخندی دائمی بر لب تماشاگر مینشاند.
«الکساندر همیلتون انسان نابغهای است که از مادری بدنام متولد شده است. او در میانهی جنگ استقلال به ژنرال جرج واشنگتن میپیوندد تا به او برای پیروزی در برابر ارتش انگلستان کمک کند. بعد از جنگ او به فردی مهم برای واشنگتن تبدیل میشود و همین موجبات حسادت اطرافیان سرشناس او را فراهم میکند …»
18. آخرین بازمانده موهیکانها (The last of the Mohicans)
فیلم آخرین موهیکان
کارگردان: مایکل مان
بازیگران: دنیل دی لوییس، مادلین استوو
محصول: 1992، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.7 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 93?
فیلم آخرین بازمانده موهیکانها با یک سکانس شکار محشر، با همراهی یک موسیقی بینظیر آغاز میشود. فیلم از همین ابتدا غمخوار مردم بومی است که سنتهایی یکه داشتند. مایکل مان سمت آنها میایستد و برای این مردم گم شده در دل غبار تاریخ، برای این مظلومان پراکنده شده در صفحات کتابها دل میسوزاند؛ اما این کار را به روش خودش انجام میدهد؛ یعنی نه با گریه و زاری یا مرثیهسرایی بلکه با نمایش دلاوریها و رشادتهای آنها، با نمایش سمت انسانی آنها. پس راهی در مقابل ایشان میگشاید که به عشق و شرافت ختم میشود: یعنی انسانیترین صفتها.
داستان فیلم داستانی تکرای در حیات بشر است. آدمیانی قرنها به نابودی زندگی مردم بومی سرزمینی مشغول بودهاند و زندگی بومیان را از بین برده و آنها را به خاک سیاه نشاندهاند. تمام تلاش بومیان در این سالها صرف حفظ ارزشها و آداب و رسوم خود شده اما چون از سمت غارتگران نامتمدن خوانده میشدند، یا باید فرار میکردند یا به شیوهی زندگی آدم سفید پوست تازه آمده آری میگفتند. اما انگار همین هم کافی نبوده و پس از سالها وقتی همان سفید پوستها به جان هم میافتند و بومیان هم در میانهی این معرکه، بدون آنکه تقصیری داشته باشند یا اصلا انگیزههای دو طرف را بدانند، گرفتار میآیند. این تلاش برای حفظ هویت و همینطور ادامهی حیات در دل این جنگ نابرابر مضمون اصلی فیلم است.
مایکل مان علاوه بر نمایش پوچی جنگ و ترسیم شقاوت آدمهای گرفتار آن، سه شخصیت معرکه طراحی میکند. همراهی و دوستی میان این سه شخصیت در ادامهی سینمای مردانهی مایکل مان است که آدمهایش یک لحظه آرامش ندارند و مدام باید پشت سر خود را برای رهایی از خطرات نگاه کنند. برای این مردان عشق هم چیز زیبایی است که فقط اندوه زندگی زیبای نداشته را به آنها یادآور میشود وگرنه رسیدن به محبوب کاری است غیرممکن. دلیل این موضوع واضح است چرا که قهرمان داستانهای این کارگردان مأموریتی دارد که انجامش به شرف او گره خورده است. برای او عشق استراحتگاهی است که کمی خستگی در کند و به مدد نیروی معشوق راه نهایی را بپیماید و برای مبارزهی واپسین آماده شود.
در این راه همواره هماوردی وجود دارد؛ هماوردی که از تبار قهرمان داستان است و در شرایطی دیگر و زمانهای دیگر جایش میتوانست با قهرمان عوض شود. این ضدقهرمان از فرصت استفاده میکند تا دشمنی تاریخی دو قبیله را حل و فصل کند. پس در واقع جدال میان دو کشور انگلستان و فرانسه هیچ ربطی به افراد دو قبیلهی سرخ پوست فیلم ندارد؛ آنها فقط از فرصت پیش آمده استفاده میکنند تا دوام بیاورند و نسل خود را از انقراض نجات دهند. پس نمیتوان آن سرخ پوست دشمن قهرمان داستان را به خاطر آنچه که میکند، سرزنش کرد یا به تمامی مقصر دانست؛ چرا که او هم چارهای جز دوام آوردن ندارد.
فیلم آخرین بازمانده موهیکانها از کتابی به همین نام به قلم جیمز فنمور کوپر ساخته شده است. بازی دنیل دی لوییس دیگر نقطهی قوت فیلم است. هیچگاه او را در اوج جوانی چنین پر حرارت و پر شر و شور ندیدهاید؛ دیدن این سر و شکل وی و اجرای پر جنب و جوش او هم میتواند انگیزهی مضاعفی برای تماشای فیلم آخرین بازماندهی موهیکانها باشد.
«در خلال سالهای 1757 فرانسویها مشغول به جنگ با انگلیسیها در پهنهی کشور آمریکای امروزی هستند. ناتانیل به همراه پدر و برادرش از تبار سرخ پوستهای قبیلهی موهیکان، به طور اتفاقی جان دختران یک مقام بلند پایهی انگلیسی را نجات میدهند و اینچنین پای آنها هم ناخواسته به نبرد میان انگلیسیها و فرانیویان باز میشود. در این میان ناتانیل به کورا یکی از دختران نجاتیافتهی انگلیسی دل میبازد …»
17. غار رویاهای فراموش شده (Cave of Forgotten Dreams)
فیلم غار رویاهای فراموش شده
کارگردان: ورنر هرتزوگ
مستند
محصول: 2010، آمریکا، کانادا، فرانسه، آلمان و انگلستان
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 7.4 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 96?
این لیست، لیست خوبی نمیشد مگر اینکه فیلم مستندی هم به آن راه پیدا میکرد. بالاخره بسیاری از فیلمهای مستند به بررسی حوادث تاریخی اشاره دارند و بعد از فیلمهایی از حیات وحش، بیش از هر ژانر دیگری در تاریخ سینمای مستند، مخاطبان را با خود همراه کردهاند. اما این فیلم تفاوتی اساسی با دیگر آثاری این چنین دارد. در این فیلم سازندگان از اثر حاضر به دورانی سفر کردهاند که آدمی کمتر اطلاعاتی دربارهی آن دارد؛ یعنی زمان انسان غارنشین.
قضیه زمانی جذاب میشود که بدانیم فیلمساز به دنبال کشف زندگی آدمهای آن زمان نیست بلکه به دنبال فرهنگ و توانایی آنها در قصهگویی و خلق هنر میگردد. از این طریق خودش هم دستخوش احساساتی میشود که آنها را پنهان نمیکند؛ گویی خودش را که داستانگویی قهار است ادامه دهندهی راه آن اجداد باستانی ما میبیند و تصور میکند که فقط ابزار قصهگویی تغییر کرده وگرنه همان راه و همان مسیر ادامه دارد و او ناآگاهانه در آن قدم گذاشته است.
کشف این موضوع به فیلم غار رویاهای فراموش شده، جنبهای شاعرانه بخشیده که آن را شایستهی قرار گرفتن در این فهرست میکند. و البته در نظر گرفتن این موضوع که خالق آن ورنر هرتزوگ بزرگ است. او دیدگاه خود از جهان هستی را به اثر اضافه کرده اما آنچه که غافلگیرکننده است، تغییرات گام به گام خود او در طول ساخته شدن مستند است.
با در نظر گرفتن اینکه غار مورد نظر فیلم و نقاشیهای نقش گرفته بر آن به 32 هزار سال قبل بازمیگردد، داستان ابعادی غولآسا و حتی افسانهای به خود میگیرد. در واقع کمتر فیلمی در تاریخ سینما وجود دارد که موضوع آن به آن روزگاران بازگردد چرا که آدمی کمتر تصوری از آن دوران دارد. حداقل در این فهرست که گذشتهای قدیمیتر از آن پیدا نمیشود، آن هم با اختلافی بسیار زیاد.
فیلم غار رویاهای فراموش شده در شرایط سختی ساخته شده است. به دلیل اینکه این غار موجود در جنوب فرانسه، تحت تدابیر شدیدی برای محافظت است و نباید نوری به آن وارد شود یا عاملی از بیرون بر آن تأثیر بگذارد، گروه سازنده مجبور بوده تا خود را با این شرایط تطبیق دهد و فقط یک بار هم فرصت فیلمبرداری داشته است. همین موضوع سبب شده تا فیلمساز ارزش کار خود را بداند و البته روایتگری او با نوعی احساسات گرایی همراه باشد که با احترام به قصهی اجداد ما آدمیان گره خورده است. البته هرتزوگ برای قرار دادن مخاطب در آن فضا و درک بیشتر از محیط، نسخهای سه بعدی هم از فیلمش تهیه کرد که اگر امکان تماشای آن نسخه فراهم باشد، تجربهای معرکه خواهد بود.
«در جنوب فرانسه غاری به نام چاووت کشف شده که گفته میشود قدیمیترین نقاشیهای کشف شده بر دیوارههای غارها در آن است و قدمت برخی به 32 هزار سال قبل بازمیگردد و نشان میدهد که در آن زمان تمدنی غنی در آن جا وجود داشته است. ورنر هرتزوگ و گروهش با تعدادی دانشمند همراه میشوند تا این کشف بزرگ را تبدیل به فیلمی برای درک نحوهی زندگی این تمدن باستانی کنند اما خود مبهوت زیبایی آن قرار میگیرند …»